آرام،آرام می گذشتم از جایی که حتی آن را در رویا هم نمیدیدم .مکانی که تصورش برای هر کس غیر قابل باور بود اما توانستم بادرد شیرنش آن رابرای دیگران به تصویر بکشم . به مکانی رسیدم که در آن برای رسیدن به خوشبختی دو چیز را کلید موفقیت میدانستند و من مشتاقانه به دنبالش در همان مکان می گشتم تا بتوانم با کمک آن دو کلید خوشبختی را یعنی مسیر خوشبختی را بر روی آینده ی خود باز کنم اما هرچه گشتم نتوانسم پیدایش کنم از فردی که در آن نزدیکی بود پرسیدم آیا تو می دانی کلید خوشبختی چیست؟گفت یعنی تو نمی دانی؟! گفتم نه !گفت خیلی ها هستند که به دنبالش می گردند ولی آن را هیچ جا پیدا نمی کنند که خوشبختی مانند تاجی بر سر همه ی انسان هاست چه فقیر چه ثروتمند چه سالم چه بیمار و....... نشسته است . گفتم چرا؟!گفت:((چون هر کس به نداشته هایش فکر می کند و دیگری به داشته های دیگری که ندارد فکر می کند و این طور می شود که توقع ها بالا می رود و هیچ کس هیچ وقت فکر نمی کند که خوشبخت است و کلید خوشبختی آن است که هر آنچه که داریم و دیگری ندارد هر آنکس که این طور فکر کند به معنای واقعی خوشبختی را با قلبش احساس کرده است.))
نظرات شما عزیزان: